شعر حافظ منتسب به واقعه عاشورا



0
380

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه ای برون آی ای کوکب هد

Published by: رسول جعفری زاده Published at: 3 years ago Category: مذهبی